نمیدونم چرا هروقت مستاصل میشم به اینجا پناه میارم. نمیدونم چرا هروقت درمونده و بی پناه میشم جز اینجا هیچی یادم نمیاد. هیچوقت دلم نمیخواست اینجا بنویسم چون دیگه اصلا دوستش نداشتم. هیچوقت دلم نمیخواست دوباره به اینجا سربزنم ولی پناهگاه و سنگری ندارم هرچی فکر کردم دیدم هیچکسو ندارم بخوام باهاش حرف بزنم آروم بگیرم. هیچ جایی ندارم که بشه تکیه گاه آرامشم، مجبور شدم دوباره برگردم به همین کنج تنهایی خودم میخوام بنویسم از این چندروزه وحشتناکی که برام از کابوس وحشتناکتر، از زهر تر و از مرگ بدتر بود. باید بنویسم که آروم بگیرم. نمیدونم چجوری باید شروعش کنم.

جریان از جایی شروع شد که هلما خانم، آبجی کوچیکه پنجشنبه هفته قبل به دنیا اومد. خونه و خانواده غرق در شور و خوشحالی. شیرینی و گلاب و اسفند و‌‌‌‌. چندروزی رو باهاش به سر کردیم تا صبح دوشنبه که من خواب بودم. ساعت ۱۰.۱۵ حس کردم مامان داره میگه رژیا پاشو دیگه امروز خیلی خوابیدیا؛ بلندشو درس بخون. گفتم باشه مامان، الان پامیشم.‌ ولی بازم خوابم برد. نمیدونم چقدی گذشت؛ ولی دیدم بابا داره صدای مامان میزنه‌‌. یه بار، دوبار؛ ده بار؛ صدبار. جواب نمیداد. خودش یه طرف افتاده بود و هلماهم وارو یه طرف دیگه. هراسون از خواب بلندشدم تند تند مامانو صدا زدم ولی دریغ از یه نفس، دریغ از یه کلمه. بابا داد میزد قاشق بیار برام؛ من هول کردم و باهمون وضع افتضاحم دویدم اتاق عمه اینا. با گریه و دستای لرزون گفتم عمه بدو هرچی مامانمو صدا میزنم بیدار نمیشه. عمه هم بدتر از من ترسید و دوید تو اتاق‌‌. مامان دهانش قفل شده بود؛ زبونش برگشته بود تو حلقش. بابا به هرشکلی بود برعکسش کرد و محکم زد تو کمرش تا نفسش آزاد شد. خیالم یکم راحت شد‌‌. باهامون حرف نمیزد ولی حداقلش این بود که نفس میکشید. صداش زدم گفتم مامان حالت خوبه؟ گفت نمیدونم. گفتم گرسنت نیست؟ گفت نمیدونم. گفتم چی میخوری؟ گفت مربای هویج بیرون بارون رگباری داشت میزد ولی با این حال دویدم و براش مربای هویج م. برگشتم براش تخم مرغ درست کردم و رفتیم بالای سرش. بابا براش یه لقمه گرفت، تا خواست دستاشو بگیره و بلند بشه جلوی چشم خودم، تو بغل خودم؛ شروع کرد به لرزیدن و چشماش سفید شد. همینجور کف و خون بالا میاورد. وحشت کرده بودم چون تاحالا همچین کسی ندیده بودم؛ اونم مامانم دو سه دقیقه تو همین وضعیت بودم. کم کم خودمم داشتم میمردم. زنگ زدیم به آمبولانس. دوتا آقا بعد نیم ساعت خودشونو رسوندن ولی چون اون بیمارستانی که اونا میخواستن مارو ببرن قبول نداشتیم گفتیم که برن. 

به هرسختی بود مامانو بلند کردیم. راه نیم ساعته رو تو بارون و جاده لیز ۷ دقیقه ای رسیدیم. از ماشین درش آوردیم و بردیمش داخل، گفتن که چون یجای دیگه زایمان کرده‌ باید ببرینش همونجا ما پذیرشش نمیکنیم. اونا دستگاه هاشون ازما بهتره. همشم دروغ میگفتن، نمیخواستن که پذیرشمون کنن. بابارو راضی کردن ببریمش یه بیمارستان دیگه. ولی همینکه رسیدیم و مامان رو تو ماشین گذاشتیم برای بار سوم تشنج کرد. بغلش کردیم و دویدیم دم در‌. ماشینو وسط خیابون با درای باز رها کردیم. در ورودی مامان تو دستامون افتاد. کف آسفالت بود و کاری نمیتونستیم براش کنیم. دیگه جون نداشتیم بلندش کنیم. بابا داد میزد یکی بیاد کمکمون ولی همه میترسیدن بیان جلو. همونجا زانو زدم و جیغ کشیدم.‌‌‌ بیمارستانو گذاشته بودیم رو سرمون. سریع تخت آوردن و دکتر پرستارا ریختن دورش. نیم ساعت بعد منتقلش کردن سی سی یو. الان مامان عزیزم ۵ روزه که تو بیمارستان بستریه. نصف حافظش دیلت شده. حواس پرتی شدید داره. ملاقات ممنوعه، ولی گاهی که به زور و التماس میریم بالای سرش درست نمیشناسمون. 

این وسط این طفل معصوم بی گناه هم بی مادر مونده. شب و روز تو بغلمه و گریه میکنه. اون گریه میکنه منم با گریه اون گریه میکنم. 

دیگه نمیکشم. دیگه نمیکشم. دیگع نمیکشم.

این وسط فقط کم هوشی مامانو کم داشتم. خودمم دارم نابود میشم. حس میکنم خودمم زنده نیستم. هیچکسو هیچجایی نداشتم برم باهاش حرف بزنم، ولی اینقدر داغون بودم که بازم پناه آوردن به اینجا. 

الان درحالی دارم مینویسم که هلما بعد از چندساعت روی پاهام خواب رفته؛ خودمم دارم کنارش بیهوش میشم.

توروخدا برای سلامتی مامانم دعا کنین. دعاکنین دوباره آرامش به زندگیمون برگرده. دعا کنین زود خوب بشه و برگرده بالای سر کوچولوش. خیلی دعامون کنین.

شاید فکر کنین اتفاق خاصی نبوده؛ ولی برای منی که مامانمو تو اون وضعیت وحشتناک دیدم، از مرگ سختتر بوده. 

مامان ,نمیدونم ,گفتم ,براش ,کردیم ,میشم ,خودمم دارم ,گریه میکنه ,مربای هویج ,نمیدونم گفتم ,آروم بگیرم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شانه ضد شپش ناخنک دار 09197977577 | تعمیر و ارتقاع فلزیاب پیمکس | PiMax 2 | PiMax 3 همه چی موجوده ساحل غم ردیاب و طلایاب و فلزیاب گراویتاتور | GRAVITATOR دی جی مبین دانلود آهنگ جدید امیر تتلو محمد بخشی